شرمگاه
آورده اند که عمروعاص در صحنه ای از جنگ صفین درمقابل ذولفقار علی ابن ابیطالب به کشف عورت دست زد تا جان خود را نجات دهد.
گر چه این راهکار جان عمروعاص را نجات داد اما بعد از آن فضاحت، او دیگر آن شخصیت قبلی و آن صحابه سرشناس پیامبر باقی نماند. از آن پس به ناچار به همین عمروعاصی بدل شد که اکنون در تاریخ از او سراغ داریم.
این بواقع همان راهکاریست که جمهوری اسلامی اخیراً از آن استفاده کرد. حکومت برای بقای خود در خیابانهای تهران و در مقابل چشمان حیرتزده شهروندان عادی خود دست به کشف عورت زد.
شهروندان ناباورانه سبوعیت و شقاوت پنهان او را برای نخستین بار در میادین و خیابانهای شهرشان دیدند و دانستند آنجا که پای حفظ و بقا باشد، حکومت مؤدبشان به ناگاه ماده گرگ بیماری خواهد شد که حتی فرزندان خود را به نیش میکشد و می خورد.
تمام آنچه پیش از این فقط عدهای خاص از مخالفین و در تاریکی پستوها دیده بودند و سالها تنها رازداران چیزی بودند که باور کردنش همواره برای عموم دشوار میآمد، یکباره عریان در میانه شهر و در روز روشن نمایان شد. چهره جدیدی از حکومت دیدند که با تصویر صدا و سیمایی و ساختگی آن هیچ قرابتی نداشت. این شناخت جدید نه از طریق دوربین های تلوزیونی که با چشمان خودشان و همکارانشان و همسایگانشان و همکلاسیهایشان بدست آمده بود و عیار و اعتبار دیگری داشت.
اکنون هرچه هم در تلوزیون مجریها لبخند مصنوعی بزنند و در گزارشها ادای تمدن در آورند، از راهکارهای قانونی دم بزنند، کسانی را محاکمه شبه قانونی کنند و حتی اگر چند جوجه جلاد کهریزک را مثلاً به سختی تنبیه کنند، موثر نخواهد افتاد که اگر به ثریا بروند و پائین بیایند هم دیگر جمهوری اسلامی آن حکومت قبلی نیست. یک چیز جدید دیگری است.
آنچه قرار بوده مخفی ومستور باشد از پرده برون افتاده است و دهان به دهان و سایت به سایت همه جا در کوی و برزن نقل میشود. کشوری که با رئیس جمهور پر حرف و ادعایش مدتی ملجا آرزوهای مظلومان جهان شده بود و محبوب قلوب مسلمین سرخورده منطقه، به ناگاه خوی درونی خود را به احمقانه ترین شکل نشان داد… و حتی آنقدر زودهنگام و افراطی و بیریا که اکنون بخش هوشمندتر حاکمیت دستپاچه و خجالت زده است از این همه برهنگی.
خوب یا بد، همگان آنچه نباید را دیده اند. دیگر تعارفی در میان نیست. عنوان قربانیان اینبار نه بعثی و مارکسیست بود نه بهایی و بیگانه و کافر. درونیترین و خودیترین هسته حاکمیت آسفالت خیابانهای «ام القرای اسلام» را به خون مسلمان ِ شیعۀ ایرانی ِ غیر مسلح، رنگین کرد. و همان شب بدون خجالت اخبار ورزشی نشان داد و آموزش آشپزی.
این اطراف چیز مهم و بزرگی تغییر کرده است.
از این به بعد با حکومتی طرفیم که زشتیاش را دیده ایم و این موضوع را هم ما میدانیم و هم او. این همان چیزیست که شخصیت حکومت را تغییر میدهد و او را دریدهتر از پیش میکند و خاکریز نخستش را جابجا میکند. او وجهای برای از دست دادن ندارد؛ خجالتی نخواهد کشید و حیا و ریایی برای اعمال خشونت عریان ندارد. زین پس حکومتِ عمروعاص-صفت، در مقابل شهروندانش تماماً برهنه به وظیفه اصلیاش – حفظ نظام – ادامه خواهد داد.
فقط اما این بار اغلب اهالی شهر دیدهاند آنچه را که نباید.
حتی اشتراکگذاری چنین نوشتههایی وقتی میدونی طرف دیگه هیچ ابایی نداره وقتی همه شرمگاهشو دیدن خیلی جرات میخواد. حالا نوشتنش که دیگه به طریق اولی!
به این نوشته در بلاگ نیوز لینک
http://4.blognews.name/index.php? داده شد.
خیلی جالب بود. بهش لینک دادم
مواظب خودت باش ريفيق.
مقابل عمروعاص، ذولفقار علی ابن ابیطالب بود که حتی برای اثبات حقانيت راضی نبود از ارزشهای انسانی دست بردارد.
من در برابر عمروعاص حکومت، عمروعاص ديگری ديدم.
همان زمان هم اتفاقاً اغلب آدمها هر دو سو را عمروعاص میدیدند و از آن «فتنه ها» به خدا پناه میبردند.
سالها بعد در عاشورا هم همینطور.
و بعد از آن هم.
نه همیشه بعد از آن!
…و امام رضا(ع) فرمود: «اللهم اشغَل الظالمینَ بالظالمینَ»
پس مملکت ما به خاطر دعای امام رضا به این وضع افتاده !
من در هيچ جای تاريخ، نه در دوران امام علی و نه در دوران امام حسين، نشنيده ام اين امامان در برابر دروغ، دروغ بگويند، در برابر تهمت، تهمت بزنند، در برابر شايعه، شايعه بسازند، در برابر وحشيگری، …
در آن دوران هم، ممکن بود کسی دو طرف را از نظر سياسی نپسندد ولی همه به اين اصل معتقد بودند که اين امامان، تنها مدعيان اخلاق نيستند.
این انتظار واقعاً زیادی است که شما بخواهید معلمان و روحانیون و وعاظی که شما را شیعه تربیت کردهاند جایی مثلاً بگویند «متاسفانه در این مورد ایشان به شایعه سازی و دورغ پراکنی دست زدند و ما هنوز نفهمیدهایم چرا»…
از این شوخی که بگذریم عرض من این است که شما همواره خواهید توانست براحتی در هر تقابل سیاسی و اجتماعی ایرادی از هر دو طرف بگیرید و با خیال راحت الهم اشغل الظالمین باالظالمین بخوانید و دامن عافیت به کنجی بکشید. و تا ظهور چیزی شبیه به «حق مطلق» همگان را باطل بنامید.
مثلاً میتوانید تصمیم بگیرید که آنچه در مقابل حکومت عمروعاص صفت امروز ایستاده نه هموطنان بیگناه شما که تلوزیون صدای آمریکاست که طبعاً گاهی دروغ هم گفته است و لذا تکلیف روشن است و هر دو طرف ظالمند.
ذهنيت «يك دوست» احتمالا مهمترين موضعي است كه عده زيادي را به عنوان اهرم منفي نقد ظلم (نه مبارزه و انقلاب عليه آن) فعال ميكند. البته ميتوان فراتر از اين تخيل را به كار انداخت و گفت شايد اگر اينها (نه به اصطلاح نخبگان كه همين آدمهاي عادي زخمخورده) هم به قدرت برسند فرايند حفظ قدرت وضعي پاكيزهتر از اين پيدا نخواهد كرد. چنان كه همين پابرهنههاي سه دهه قبل، امروز در راس امورات اين چنين ميتازند. اين بار احتمالا بايد پرسيد «آيا نقد و نه براندازي دستگاه جور اين همه دورانديشي ميخواهد؟» و البته تكرار اين نكته كه اگر روزگاري سران و بدنه جريان منتقد هم براي حفظ بقاي خود چنين بيشرميها و پستيهايي را مانند و بلكه بدتر از جريان حاكم امروز مجاز بداند باز هم سكوت، معنايي جز عافيتطلبي و دورانديشي وارونه نخواهد داشت. دورانديشتر از امثال ما احتمالا خود جناب پروردگار است كه دسترسي به انسانيت و وجدان و درك خير و شر را اين همه در هزارلايه قياسهاي نصفه نيمه نپيچيده است وگرنه بايد داستان جدال «شهيد جاويد» و «شهيد آگاه» را باز تكرار كرد!
از خوندنش سير نميشم!!!
[…] : وبلاگ خانه به دوش ارسال شده توسط irannews1388 Filed in Uncategorized بیان دیدگاه […]
سلام
جدا که این حکومت روی حکومت اموی وعباسی را با آن جنایات سفید کرد رهبر مان رهبری حجاج بن یوسف را به یادمان یاد آوری کرد
اما در آن دوران نشنیده ام که جلادان به زندانیان تجاوز جنسی کرده باشند برای لگد مال کردن شخصیت زندانی شاید هم بوده اگر هم بوده اینها به آنها اقتدا کردند وچه خوب مامومینی واگر نبوده که نو آوری بی نظیری است وامامت بی رقیبی
Merci vaghan ba vojood shomahast keh deleh hamegi ma garm ast
Why dont u update
از این همه نفاق و سطحی نگری شما متاسفم انقلاب ما با خون به دست اومد با خون هم از دست خواهد رفت اگه مرد عملی بسم الله….
سلام
من مطالب وبلاگتون رو دنبال میکنم ولی چند تا مطلب:
1.چرا اینقد کم مینویسید؟
2. دغدغه های دینی-اجتماعی شما برام جالبه ولی مسئله اینه که اگه داریم از موجود ارزشندی به اسم دین حرف میزنیم بگیم چجوری باشه بهتره یا اصلا چجوریش درسته، حقه. اگر هم اصلا ارزشمند نیست چرا اینقد بهش پیله میکنید؟ بریم دنبال زندگیه خودمون!
سلام
من هم وبلاگ شما را میخوانم؛
1. شما هم خیلی بیشتر از من نمینویسید!
راستش من اساساً وبلاگ نویس نیستم و یک جایی توی وبلاگ هم نوشتم که چقدر سخت است این نوشتن آنهم نوشتن برای جمع بزرگ ناشناس. ولی چشم :)
2. ارزشمند بودن یا نبودن را نمیدانم. خیلی شخصی است به نظر. اما مهم بودنش را شکی ندارم. من و شما تار و پود زندگیمان و بند بند حیات اجتماعی و روانی مان خواسته و ناخواسته درگیر ایده های مذهب است. این پدیده حداقل «ارزش مطالعاتی» بی مانندی دارد. من ایرانی متولد اواخر قرن بیستمی اساساً نمیتوانم مذهب را نادیده بگیرم. این یک انتخاب برای من نبست. شاید اگر در جایی دیگر و زمانی دیگر فرصت زندگی داشتم میتوانستم.
با «ارزش مطالعاتی» اش موافقم.
Salaam
Now that you are safe and sound and out of harms way, Please…Please… Please update your blog. I am dying to read from you.
Thanks in advance
;)